روزهای آخر قبل دوسالگی دخترکم
دوشنبه 31 تیر 98 : میخواستی دست مامانو گاز بگیری اشتباهی دست خودتو گاز گرفتی بعد با تعجب 🙄🤔جاشو رو دستت نگا میکردی 👇👇 حکایت شدت خستگی و مقاومت نرجس برا خواب تا وقتی که نشسته و تکیه زده به پشت مامانی خوابش میبره 👇👇👇 پنجشنبه 10 مرداد 98 : چون خاله طاهره اینا یزد دکتر رفتن یسنا جون اومده خونه خودمون پارسا و مهسا و مهرسا هم اومدن اینجا بعد از کلی بازی و لکه گیری مبلایی که نرجس بانوی من خط خطی کرده بود وقت نماز همه دارن نماز میخونن 👇👇 پیشنماز : پارسا دخترا از راست به چپ : مهرسا ، نرجس ، یسنا ، مهسا 17 مرداد 98 : دخترکم ...